بیماری هلندی در اقتصاد چیست؟
دکتر هومن باسره
در گستره پیچیده و پررمز و راز علم اقتصاد، گاه
مفاهیمی پدید میآیند که ریشه در تجربیات تلخ تاریخی دارند، ولی در پوششی به ظاهر
امیدبخش ظاهر میشوند. «بیماری هلندی» یکی از همین پدیدههاست؛ مفهومی که در نگاه
نخست، بازتاب ورود ثروت به یک کشور تلقی میشود، اما در واقع نشانهای از اختلالی
بنیادین در پویاییهای اقتصاد کلان است. این اصطلاح نه از دل علم پزشکی، بلکه از
بطن تجربه کشور هلند در دهه ۱۹۶۰ میلادی سر برآورد.
سرآغاز داستان: تأثیر گاز طبیعی بر اقتصاد هلند
در پی استخراج گاز طبیعی، حجم زیادی ارز خارجی به اقتصاد هلند وارد شد. پول ملی،
یعنی «فلورین»، در واکنش به این درآمد ارزی تقویت شد و همین امر منجر به گرانتر
شدن کالاهای صادراتی هلند در بازارهای جهانی گردید. واردات آسانتر شد، چرا که ارزش
پول داخلی بالا رفته بود، و در مقابل، صنایع داخلی با بحران رقابتپذیری مواجه
شدند. در نتیجه، بخشی از اقتصاد هلند که پیشتر موتور محرکه تولید و صادرات بود،
بهتدریج تضعیف شد. وابستگی بودجه کشور به درآمدهای گاز، گرچه در کوتاهمدت جذاب
بود، اما در بلندمدت به کند شدن مسیر توسعه پایدار انجامید. روزنامه معتبر
«اکونومیست» در سال ۱۹۷۷ برای نخستینبار این پدیده را «بیماری هلندی» نامید و از
آن زمان، این اصطلاح وارد ادبیات اقتصادی جهان شد.
تعریف علمی بیماری هلندی
بیماری هلندی به شرایطی اطلاق میشود که طی آن افزایش ناگهانی درآمد حاصل از منابع
طبیعی، باعث ورود شدید ارز خارجی و در نتیجه، تقویت پول ملی میگردد. این تقویت،
اگرچه ممکن است در ابتدا نشانهای از موفقیت تلقی شود، ولی موجب کاهش جذابیت و
رقابتپذیری صادرات غیرمنبعی میشود. در این چرخهی معیوب:
- بخش صنعت و کشاورزی بهتدریج دچار افول میشوند.
- سیاستگذاران به جای تمرکز بر اصلاحات ساختاری و تولید، جذب سودهای فوری میشوند.
- زمینه وابستگی شدید به درآمدهای ناپایدار فراهم میگردد.
پیامدهای اقتصادی و اجتماعی بیماری هلندی
تأثیرات بیماری هلندی تنها به عرصه اقتصاد محدود نمیشود؛ این پدیده در ساختارهای
اجتماعی، مدیریتی و حتی فرهنگی کشورها نیز نفوذ میکند. برخی پیامدهای آن عبارتاند
از:
- کاهش سرمایهگذاری مولد: با جذاب شدن سرمایهگذاریهای کوتاهمدت مرتبط با منابع
طبیعی، توجه به بخشهای تولیدی کمرنگ میشود.
- افزایش واردات و وابستگی خارجی: کالاهای خارجی به دلیل قیمت پایینتر، جایگزین
تولیدات داخلی میشوند.
- تورم در بخشهایی مانند مسکن: چون مسکن قابل واردات نیست، افزایش درآمد عمومی
موجب جهش قیمتی در این حوزه میگردد.
- مهاجرت نخبگان: عدم ثبات و فرصتهای محدود در بخش مولد، موجب خروج نیروهای متخصص
از کشور میشود.
- نابرابری اقتصادی: ثروت بهجای توزیع عادلانه، در دست گروههای خاص متمرکز میشود
و شکاف طبقاتی تعمیق پیدا میکند.
تجربه کشورهای مختلف با بیماری هلندی
در دهههای اخیر، کشورهایی چون نیجریه، ونزوئلا، روسیه و ایران، نمونههای بارزی از
ابتلا به بیماری هلندی بودهاند. در ایران، اتکا به درآمدهای نفتی موجب شده بسیاری
از سیاستها بهجای اصلاح ساختارهای تولیدی، معطوف به توزیع و مصرف منابع نفتی
شوند. همین امر، آسیبپذیری اقتصاد کشور را در برابر نوسانات قیمت جهانی نفت افزایش
داده است. در مقابل، نروژ با تأسیس صندوق ثروت مستقل، سرمایهگذاری در آموزش و
زیرساخت، و مدیریت هوشمندانه نرخ ارز، توانسته است از دام بیماری هلندی بگریزد و
اقتصاد خود را تنوعبخشی نماید.
راهکارهای مقابله با بیماری هلندی
عبور از بیماری هلندی نیازمند رویکردی جامع و بلندمدت در سیاستگذاری اقتصادی است.
برخی راهکارهای مؤثر عبارتاند از:
- تأسیس صندوقهای ذخیره ارزی با رویکرد بیننسلی، که درآمدهای منابع طبیعی را در
قالب پروژههای زیرساختی و آموزشی هدایت کند.
- تقویت صنایع داخلی و دانشبنیان از طریق مشوقهای مالیاتی، یارانهها و
زیرساختهای حمایتی.
- مدیریت نرخ ارز بهگونهای که از تقویت بیشازحد پول ملی جلوگیری شده و
رقابتپذیری صادرات حفظ شود.
- سرمایهگذاری در آموزش، پژوهش و توانمندسازی نیروی انسانی بهمنظور ارتقاء
بهرهوری ملی.
- وضع سیاستهای محدودکننده برای واردات کالاهای لوکس و مصرفی که تولید داخلی را
تهدید میکنند.
در پایان باید گفت که یک اقتصاد سالم نه تنها به منابع طبیعی دلخوش نمیکند، بلکه
با اتکا به تولید، نوآوری، آموزش و عدالت اقتصادی مسیر رشد پایدار را هموار
میسازد. اگر سیاستگذاران با چشماندازی بلندمدت عمل نمایند، بیماری هلندی نهتنها
قابل مهار است، بلکه میتوان آن را به فرصت توسعه تبدیل کرد؛ فرصتی که در گروی
عقلانیت اقتصادی و دوراندیشی ساختاری شکل میگیرد.
استفاده از روانشناسی برای کنترل افکار عمومی
یکی از برجستهترین مهارتهای برنایز، توانایی او در بهرهبرداری از اصول روانکاوی
بود. او باور داشت که مردم از نظر احساسی و رفتاری به راحتی قابل پیشبینی هستند و
تحت تأثیر قرار میگیرند. این بینش، زمینهای برای طراحی کمپینهای موفقیتآمیز اما
پرمناقشه فراهم نمود. کمپین "مشعل آزادی" یکی از نمونههای بارز آن است. این کمپین،
سیگار کشیدن زنان را به نمادی از برابری جنسیتی تبدیل کرد و با استفاده از مفاهیم
عدالت اجتماعی، افکار عمومی را تغییر داد و موجب افزایش چشمگیر فروش سیگار شد. این
پروژه تنها به منافع شرکتهای دخانیات خدمت نکرد، بلکه نشاندهنده قدرت و اثرگذاری
تبلیغات در تغییر عمیق باورهای اجتماعی بود. منتقدان بر این باورند که برنایز با
چنین اقداماتی، به مردم خیانت کرد و از تمایلات و مطالبات اجتماعی برای تأمین منافع
شخصی سوءاستفاده نمود.
تغییر عادات غذایی: از عادت تا ضرورت
یکی نمونه دیگر از اقدامات برنایز، همکاری او با شرکتهای صنایع غذایی در دهه ۱۹۲۰
بود. او توانست صبحانه، که در آن زمان وعدهای نسبتاً ساده و معمولی بود را به یک
نیاز به ظاهر علمی و ضروری تبدیل کند. همکاری او با تولیدکنندگان گوشت، تخممرغ و
غلات صبحانه و جا انداختن صبحانه بهعنوان وعده اصلی غذایی، به تغییر گسترده عادات
غذایی مردم انجامید. او با استفاده از تأییدیه پزشکان و متخصصان تغذیه، توانست این
ایده را رواج دهد که صبحانهای سنگین و پروتئینی برای شروع یک روز سالم ضروری است.
این تبلیغات که تا امروز نیز اثرات آن باقی مانده، بیشتر از اینکه ریشه در
واقعیتهای علمی داشته باشد، به منافع تجاری شرکتهای غذایی مربوط است. به طور خاص،
در رابطه با غلات صبحانه، برنایز از مفاهیمی مانند "رشد"، "انرژی" و "سلامتی"
استفاده کرد تا این محصولات را به والدین و کودکان به عنوان انتخابی ایدهآل معرفی
کند. این تبلیغات بهگونهای بود که اگر خانوادهها غلات صبحانه را مصرف نمیکردند،
احساس میکردند که از استانداردهای اجتماعی و بهداشتی عقب میمانند.
نقشآفرینی در سیاست: قدرت تبلیغات در خدمت حکومتها
علاوه بر تجارت، برنایز در سیاست نیز دخالتهای گستردهای داشت. یکی از جنجالیترین
پروژههای او، همکاری با شرکت یونایتد فروت در گواتمالا بود. این شرکت که منافع خود
را در خطر میدید، از برنایز خواست تا با استفاده از کمپینهای تبلیغاتی، افکار
عمومی در آمریکا را علیه دولت دموکراتیک گواتمالا هدایت کند. این کمپینها با ارائه
تصویری از دولت گواتمالا به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی آمریکا، سرانجام به کودتای
۱۹۵۴ و سقوط دولت انجامید. این ماجرا نشاندهنده تأثیرگذاری تبلیغات در تغییر
سیاستهای بینالمللی است. فعالیتهای برنایز در این زمینه، بار دیگر استفاده
ابزاری از روانشناسی و تبلیغات برای تأمین منافع خاص را به نمایش گذاشت.
تأثیرات عمیق بر فرهنگ و اقتصاد
میراث ادوارد برنایز، نه تنها به خاطر موفقیتهای تجاری او، بلکه به دلیل تغییرات
عمیقی که در فرهنگ عمومی ایجاد کرد، شایان توجه است. او توانست مصرفگرایی را به
بخشی اساسی از فرهنگ مدرن تبدیل کند. مردم، تحت تأثیر تبلیغات او، محصولات و خدماتی
را خریداری کردند که لزوماً به آنها نیاز نداشتند. برنایز توانست با ترکیب علم و
هنر تبلیغات، عادات، باورها و حتی هویت فرهنگی جوامع را تغییر دهد. از فروش سیگار
گرفته تا ترویج مواد غذایی، او همیشه در تلاش بود تا مردم را به گونهای متقاعد کند
که تصمیماتشان در راستای اهداف اقتصادی اربابانش باشد.
تبلیغات غیراخلاقی: جایی که اخلاق کمرنگ میشود
استفاده از تکنیکهای روانشناسی برای دستکاری افکار عمومی، هرچند که از نظر برنایز
نشانی از نبوغ بود، اما از دیدگاه اخلاقی پرسشهای بسیاری را برانگیخت. او نشان داد
چگونه تبلیغات میتواند به ابزاری برای کنترل و فریب مردم تبدیل شود. او با
نوآوریهای خود، دنیای تبلیغات و روابط عمومی را متحول کرد، اما منتقدان برنایز بر
این باورند که کارهای او نوعی خیانت به اعتماد عمومی بود و مردم را به مصرفگرایی
بیرویه و تصمیمگیریهای غیرمنطقی سوق میداد. برنایز با ترکیب روانشناسی و
تبلیغات، جهان را به گونهای تغییر داد که هنوز هم اثرات آن در جامعه و فرهنگ مدرن
احساس میشود.
* استفاده ار مطلب با ذکر نام منبع و مولف مجاز است